عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مجاهد ظفری شاعر و نویسنده و پژوهشگر در زمینه های متعدد ادبیات/عربی, فارسی/ فلسفه, تاریخ, روانکاوی, ادیان, عرفان,سیاسی/






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 63
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 63
بازدید ماه : 300
بازدید کل : 6252
تعداد مطالب : 182
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 182
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 63
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 63
:: بازدید ماه : 300
:: بازدید سال : 406
:: بازدید کلی : 6252

RSS

Powered By
loxblog.Com

اجتماعی,سیاسی, روانکاوی, تاریخ, ادیان, عرفان, فلسفه

اخرین کتاب؛ نویسنده:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 328 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

   اخرین کتاب.. قران بود؛

 به مفهوم تمام جملات"

 به سادگی یک گفتار/ یعنی خواندنی..!

 قسم به قلم و انچه می نویسند..!

 

نویسنده:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شبانه ها؛ نویسنده:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 215 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

نشست رنگ ها, چهره می بازد,

گذرگاه اشک ها نیز پنهانی اند؛  

 

چه کسی میتواند از شکاف زمین

به اسمان ها پرواز کند؟؟..

 انکه بر کوله بارش,

گلابی سرد اورده تا گور تنها فرزند خویش را سیراب کند.. سرنوشت نیست..

این مادر گورستان است که شبانه ها به سوی دریای ابدیت برای جوان ناکامش اب می اورد تا گل های اطراف او پژمرده نشوند؛

 

  چیزی که هست دیده نمی شود اما گفته ها به ناچاری بادها, مبهم جمله ها را می رسانند,

 

  نیمه شب ها چه زود می ایند"  درها را دیگر نباید بست, شاید اواره ای در راه باشد..

 پهنای بیابان, دید چشمانم را تاریک و ویرانه ها را نزدیک ساخته است..

 

 دیگر نمی شود خوابید,

زیبایی شب ها به بیداری انست؛

بگذار کمی بیشتر بیدار باشیم..

خوابیدن ما را از اطراف بی خبر میسازد, شعور ادمی به خوداگاهی اوست؛

بگذار دو سه شب همچنان بیدار باشیم..

رختخواب ها را باید دور انداخت تا در ارامش خارها اسوده بخوابیم..

 

امشب بیهوده قلم خودرا برداشته ام..

نوشته ای نیست..

گفته ای نیست..

جز اینکه اسمان را نظاره سازم..!!

 

  نویسنده:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ابلیس نامه؛ اشعار نو, شاعر:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 213 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

   ای عشق دل زمانه..

این دل دگر جوان نیست؛

 

  سکوت کن ز خلوت..

دیوارها امان نیست ؛

 

  من نیز ساده بودم..

در گله ها شبان نیست؛

 

  من نیز باورم شد..

از گرگ ها نشان نیست؛

 

  ای خوب باور من..

این باورم گمان نیست؛

 

  دیدم که خواب گل ها..

تعبیر هر خزان نیست؛

 

  دیدم که این گذرها..

در فرصت زمان نیست؛

 

  دیدم که دزد نانم..

محتاج فکر نان نیست؛

 

  دیدم دروغ ملا..

هرسو خدا مکان نیست؛

 

  دیدم اگر چنین است..

بر تخت اسمان نیست؛

 

  گشتم ز هردو عالم..

دیدم در این جهان نیست؛

 

  دل کافرم تو گفتی..

همچو دلت بتان نیست؛

 

  این دیده اشک باران..

چون دیده ام روان نیست؛

 

  با هر که گویم از غم..

اسرار او نهان نیست؛

 

  اخر که عقل پوچم..

 با نسبت خران نیست؛

 

  غوغا رسد خیالم..

جایی در ان زبان نیست؛

 

  تا کی در این معما..؟

 فردا بیا, نمان, نیست؛  

 

این خار گل به غربت..

جز اه بلبلان نیست ؛

 

  این خلوت نشستن..

جز راه عاشقان نیست؛

 

  ای مادرم تو گفتی:

 در هر وضو اذان نیست؛

 

  ترسی که قصه گفتی..

در عشق یار جان نیست؛

 

  ان هم خدای خوبت..

دیدم که مهربان نیست؛

 

  از بس که گریه کردم..

بغضی ز استخوان نیست؛

 

  ای اشنای منبر..

دیگر نخوان, نخوان نیست؛

 

  این ناله ی صدایت..

دل پوش مردگان نیست؛

 

  لعنت به هر جنایت..

ابلیس را فغان نیست؛

 

  گفتی که شادمان است..؟

 ولله که شادمان نیست..!!

 

  شاعر:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سایه های مبهم؛ نویسنده:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 238 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

   سایه های مبهم انتظار, محو شده اند؛

 هیچ چیز تازه ای از کنار عقل نمی گذشت..

پابرهنه ای بر اشفتگی دریای ابدیت.. ژنده پوشی که از میان شکاف زمان میگذشت؛  شروع به پایان گریخته, و بازی سرنوشت به افسانه ها..!

 

ساعت ها گریستم؛

 از جولانگاه این موجودیت,

 

از سنگینی اجتماع و زندگی,

 

از فصل تیره بختیها,

 

از تشنگی شبهای ادب,

 

از عشق های نگران نیمه شب پنهانی,

 

از ناقوس عزا,

 

از نگاه ملتمس معشوقان مغرور,

 

از لباس هزار وصله ی دوران,

 

از نوازش تلخ رفیقان,

 

از ریشخند ناکسان,

 

از میله های سرد زندان,

 

از زادگاه سنگسار شده ام,

 

از پرچم سیاه مرگ اینده ام,

 

از کهولت کمرشکن گذشته ام,

 

برای نخستین بار بود که

از صمیم قلب گریستم..!!

 

 نویسنده:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مرا ای کاش حالی بود../ اشعار نو؛ شاعر:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 160 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

مرا ای کاش حالی بود..

ز منزل راه خوبی ها..

 

 بگو در سرپناه تو,

 مرا هم سرپناهی هست..؟

 

 بگو در سر گذر راهت..

مرا هم سر به راهی هست..؟

 

 ولی ای کاش می دیدی..!

 

 نشان از چاره گم گشتن..!

 

 مه الود ست این باران.. ولی هرگز نمی بارد..

 شاید باغبان دل.. ز تلخی گل نمی کارد..

 

 معلم گفت: بابا اب..

بگو نانی ز شب دارد..؟

 

 بیاور اب دریا را..

که مادر اه تب دارد..!!

 

شاعر:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریکی؛ نویسنده:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 177 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

... هر که امد چه زود رفت../

و من بر سر راه دوستان نیامده ام,

چه انتظارها کشیدم..

 

 شب شد..

 دوباره باز هم با خیال اندوهم, شعری ساختم..

از مثال تمام ارزوها/

 

 خوابم گرفت.. بیدار شدم.. اما باز هم تاریکی!

 

 ۱۹ سال گذشت..!!

 اما هیچگاه روشنایی نتابید/

 

 و من اینگونه زیستم:تنها.. خیال.. تاریکی  !

 زندگی من همین بود, همین....؛

 

نویسنده:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به دور افکن, پاره کن, قبر دفتر شعرم../ غزلیات؛ شاعر:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 182 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

به دور افکن, پاره کن, قبر دفتر شعرم..

لگام گور کن امد, ز خاک اسب دورانها..

 

 طرب انگیز ای شاعر, به روی شاعری دیگر..

که من مردم به یاد ان, غزل بیداد دیوانها..

 

 به سنگ گور من ارام, اهنگ مرا بگذار..

که بعد از ان سکوت غم, نشیند درد انسانها..

 

 نخستین بار مرگم را, نگو با مادر پیرم..

که او صد بار مرگم را, شنیده بود درمانها..

 

 سگ ولگرد مهمانم, دروغ دل نمی فهمد..

بیاور اخرین یارم, وفای خوب مهمانها..

 

 حقیقت در امید شک, به باور امده با من..

که گل پژمرده با بلبل, درون خاک ویرانها..

 

 از این مجموعه اشعارم, غزل بیتی بخوان امشب..

که تا شاید نفس گیرد, به یادت اشک بارانها..

 

 در این یک لحظه ی اخر, نخستین بار فهمیدم..

اسیر پوچ و در پوچی, بودم بند زندانها..

 

 شاعر:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مادرم؛ نویسنده:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 165 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

مادرم/

بدرقه ی راهها سخت است و تو میدانی..!

راهی که در ان گمراهم به جایی نخواهد رسید..

 

غروبی که در خزان ان سایه ها مرده اند..

/ باور کن مادر,

 در درون قلب شکسته ام, لاشه ی نفرت نیست, سکوت یخ بسته ام در اغوش فریادها زیسته است, دردی که نفس میکشد بر حسرت دردها../

میبینی مادر,

لباس من سفید است,

خوشحال نیستی؟

 اولین بار است که لباس سفید میپوشم!

دیده گانت مرا به جز سیاهی ندیده اند..

در چند قدمی گورستان دیگر رهایم کن,

تابوت سیاهم میداند در کجا باید بخوابد,..

هیچ میدانی مادر,

سرزمین مردگان از خاک زنده ها برایم اشناتر است..

مدت هاست که نخندیده ام, اکنون نیز که به پایان تیره گی ها رسیده ام گریه ام گرفته است,

شاید روشنایی حقیقت در نگاه من نور تازه ای میخواهد.. و اشک مرا اینچنین از بغض ها رها کرده است/

 

و تو مادر من,

دیگر در خلوت شبها,

ناله هایم را نخواهی شنید

و دیگر زمزمه های اشعار بیهوده ام را در کنار چشمان نیمه بازت, نخواهی دید  !!

 

نویسنده:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بیمارم؛ نویسنده:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 180 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

بیمارم..

 

 حالم خوب نیست..

 

 دکترم میگفت:چیزی نیست/

 

 اما چیزی هست!

 

 باید باشد؛

 

 میدانم..

 

 اتفاقی در راه است /

 

 نزدیک است!

 

 طپش های قلبم ارام شده اند..

 

 اینچنین نبوده اند..

 

 نشانه ی خوبی نیست..

 

 دردهای عجیبی پیدا کرده ام,

 

 دکترم میگفت:چیزی نیست/

 

 اما چیزی هست..

 

 باید باشد!

 

 میدانم..  اتفاقی در..........!!

 

نویسنده:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
انتقاد بحث ها؛ نویسنده:مجاهد ظفری
ساعت | بازدید : 192 | نوشته ‌شده به دست فرهنگ ارشاد ادبی | ( نظرات )

انتقاد بحث ها, استدلال اندیشه ها را دیگر ثمری نمی بخشد,گفتگوها..بهانه ی خوبی شده اند برای هدف پندارها..

..خیالی که مخالف تصور خویش شده است..

تردید کدام واژه ای حقیقت است؟

گذشته ای که دیگر نمی اید یا اینده ای که هنوز یقین فردا را جستجو میکند؟

..هنگامی که اینچنین باشد, انتقاد هر موضوعی فرهنگ ادبیات را مبهم می سازد

..اشوب کلمات در جمله ها نمایان, و پایان هر جمله ای دروغی دیگر..!

عبارتی که تبعید عقل را نشان میدهد, و بی رحمی اعتقاد را..

اسیب روشها, چه هراس اور شده, در لابه لای ترس, وحشت علم از همه بیشتر است..

ارامش طبیعت, تمایلات انسان را نمی خواهد,

تنهایی طبیعت ارمغان کدام ازادی ماست؟

قضاوت انگیزه ها,

باور نخستین مارا,

به محاکمه ی اوهام کشانیده, و داوری اجداد مارا به گورستان تاریخ...!

کدام توهینی توانایی حقیقت را میترساند؟

محبت مخالف مهربانی شده است/ دوستی را فراموش کنیم..!!

 

  نویسنده:مجاهد ظفری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0